حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و بر سنگ هر دامنه
خطی از خواب دوستت دارم تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان ساده بی نصیب من
هوای تازه می خواهند
ترانه روشن , تبسم بی سبب
و اندکی حقیقت نزدیک به زندگی
یادت هست
گفتی نشانی میهن من همین گندم سبز
همین گهواره بنفش
همین بوسه مایل به طعم ترانه است
ها ری را !
من به خانه برمی گردم
هنوز هم یک دیدار ساده می تواند
سر آغاز پرسه ای غریب
در کوچه باغ باران باشد
در ارتباط مخفی خود با خواب گریهها حرفهای عجیبی شنیدهام. از پس آستینِ گریه گمان میکنند آسمانِ فردا صاف و هوای رفتن ما آفتابی ست. حالا تو هم بلند شو، بگو "ها" وُ برو! اینان که مونس همین دو سه روزِ گُلند و گلبرگند و این درخت هم که از خودشان است یک هفتهای میآیند همین حدود ما و هی هوای خوش و بعد هم میروند جائی دور آن دورها ...
هی ساده، ساده!
اصلا چکارشان داری؟
چقدر قشنگند
میشنوی ریرا؟
به خدا پروانهها پیش از آنکه پیر شوند، میمیرند
حالا بیا برویم از رگبار واژهها ویران شویم
عیبی ندارد یکی بودن دیوارِ باغ و صدای همسایه
باران که باز بیاید
میماند آسمان و خواب و خاطرهای ...
یا حرفی میان گفت و لطفِ آدمی با سکوت
حالا دیدار ما به نمیدانمان کجای فراموشی
دیدار ما اصلاً به همان حوالی هر چه باد آباد
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیدهاند
پس با هر کسی از کسان من از این ترانه محرمانه سخن مگوی
نمیخواهم آزردگان ساده بیشام و بیچراغ
از اندوه اوقات ما با خبر شوند
قرار ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود
قرار ما به سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود
پس بیجهت بهانه میاور
که راه دور و
خانه ما یکی مانده به آخر دنیاست
نه
دیگر فراقی نیست
حالا بگذار باد بیاید
بگذار از قرائت محرمانه نامهها و رؤیاهامان شاعر شویم
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیدهاند
دیدار ما به همان ساعت معلومِ دلنشین
تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست
حالا میدانم سلام مرا به اهل هوای همیشه عصمت
خواهی رساند , یادت نرود گُلم
به جای من از صمیم همین زندگی
سرا روی چشم به راه ماندگان مرا ببوس
دیگر سفارشی نیست
تنهاجان تو و جان پرندگان پر بسته ای که دی ماه
به ایوان خانه می آیند
خداحافظ
( از آلبوم نامه ها-علی صالحی )
شادباشی
-------
گاهی بعضی از آدم ها برای ما، معنا پیدا میکنن
ولی گاهی معناها واسمون نامفهوم میشن...
اونوقت نمیدونی با اون آدم ها چکار باید کرد!
بچه ای رو دیدیم که گریه میکرد و میگفت:
هیشکی با من بازی نمیکنه!
ته دلم گفت: هه تو بزرگ شو وببین..
ببین که چه بازی هایی باهات نمیکنن
باتشکر از شما... بهانه صادقی
94978 بازدید
4 بازدید امروز
7 بازدید دیروز
239 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian